Thursday 20 March 2014

آینه عبرت

یکی از عادتهای کاوه این است که هفته ای یک بار کل برنامه های ورزشی تلویزیون ایران را مرورمی کند. برنامه خط قرمز شبکه دو، ناصر محمدخانی را آورده بود به عنوان مهمان. قیافه ناصر از شدت مصرف مواد کج و معوج شده بود. لبهای نازک و خشکش را مدام با زبان تر می کرد. اگر شهلا قیافه الان ناصر را می دید بازهم عاشقش می شد؟ این از آن سوالهایی است که پرسشگر از اول هم از جواب مطمئن است. اصلا می پرسد که با شنیدن جواب از دهن طرف مقابل احساس شوق کند که دیدی! من از اول می دونستم جوابت چیه. درست مثل سوالهایی که مجری ابله برنامه می کرد. نزدیک آخر برنامه برای اینکه بحث را داغ کند حرف « آن اتفاق تلخ» را وسط کشید. اتفاق تلخ اسم دیگر شهلاست. با این حرف شروع کرد که خداوند نعمتهای زیادی به شما عطا کرده استعداد، ثروت و شهرت اما شما قدر ندانستی! الان چقدر از کرده پشیمانی؟ ( گاهی دلم می خواهد این مجریهای ابله را با ادبیات نمایشیشان بفرستم مدتی یک کار شرافتمندانه بکنند. بگذریم ) جمله ناصر عالی بود : "که من حاضر بودم ثروتم را نداشتم مثلا ورشکست می شدم اما حالا همسرم پیشم بود. چون آن موقع جوان بودم باز می توانستم کار کنم و پول بسازم اما همسرم را که نمی شود دوباره بدست آورد!"
جواب غیر قابل قبولی بود و مجری را هم راضی نکرد. اولا لابد توی دلش می گفت که مخاطب که این حرف باورش نمی شود. اگر اینقدر عاشق لاله بودی چرا وقتی هنوز زنده بود و به قول خودت کلی خدمات می داد رفتی سراغ آدمهای جدید. ثانیا دوز پشیمانی تزریق شده به جواب خیلی کمتر از حد انتظار مجری بود. انتظار اولیه مجری این بود که ناصر عبرت جوانهای فوتبالیت فعلی شود. پس دوباره پرسید" نه، من از شما شنیدم که گفته اید من اصلا نباید امضا اول و عکس اول را می دادم. پیامتون برای جوانان چیه؟"

ناصر هم یک جواب کلیشه ای داد که مراقب خودشون باشند که البته با توجه اوضاع ناصر می توانست از نکشیدن سیگار تا خیانت به همسر را شامل شود. ناصر بیشتر تمایل داشت که قصه خودش را تعریف کند و چهره اش را مقابل مردم پاک کند تا به بقیه پند و اندرز بدهد. اصرار داشت که نیت خیرش را در ازدواج با شهلا اثبات کند. حالا اصلا او همچین چیزی را بگوید یا نگوید چه فرقی  می کند؟ ناصر محمدخانی فوتبالیست درجه یک و آدم گندی است. اما قرار نیست در تلویزیون از او آینه عبرت بسازیم. کلا پروژه عبرت گرفتن منتفی است. برای ناصر که اتفاق در حال حاضر افتاده است. برای ما او کسی است که باعث مرگ دو زن شد و بعد از چند سال وقتی وارد زمین فوتبال شد تماشاچیها چند برابر بقیه بازیکنان تشویقش کردند. به نظرم این بدآموزیش بیشتر است. به هر حال ناصر هم در حد خودش رنج کشیده و چهره خسته اش هم نشان می داد که چقدر تحمل کرده است. اما الان که حتی سلبریتی های درجه پنج هم از مواهب ممنوعه برخوردار می شوند دیگر لازم نیست خیلی مشهور باشی تا در و داف بیایند سراغت یا بتوانی پول دیگران را بچاپی. یادم هست چندسال پیش دانشگاه یک همایش داشت و چند مهمان خارجی. روز آخر قرار شد من مهمانهای هندی را ببرم بگردانم.  سوار تاکسی که بودیم راننده تاکسی فکر کرد من تور لیدرم. می خواست شماره تلفنش را به من بدهد که هربار مهمان خارجی داشتم به او زنگ زنم بیاید و با هم آنها را بچاپیم. بعد هم به عنوان خوش خدمتی به من گفت که می خواهی نهار ببرمتون یک رستورانی که داداش طالبلو ( دروازه بان قبلی استقلال) می رود نهار می خورد. داداش طالبلو!!!! واقعا!!! 

No comments:

Post a Comment