Saturday 1 November 2014

بیک جان

وقتی هنوز دوران گل پری جون و گنج قارون بود عمو و عمه من که حالا حدود پنجاه و شصت ساله اند بچه بودند و مثل اکثر بچه های آن موقع عاشق و شیفته فیلم فارسی. اما برعکس اکثر خانمها که پنهانی و دوراز چشم حاج آقا طرفدار چشم و آبروی مشکین آقای فردین بودند، عمو و عمه جان از بیک ایمانوردی خوششان میامده. ولی خوب هر فیلمی که آن موقع در سینمای ایران می ساختند فردین نقش اول بود و بیک نقش دوم. بچه ها که هرچه صبرمی کنند می بینند خبری از فیلمی نمی شود که در آن بیک نقش اول خیلی باحالتری از فردین باشد تصمیم می گیرند برای بیک یک نامه بنویسند و خودشان به این کار نشویقش کنند. متن نامه یک همچین چیزی بوده : «بیک جان، ما که می دانیم تو از فردین زوری(به لهجه خراسانی، یعنی پر زورتری)! لطفا به خاطر دل ما هم که شده یک بار در یک فیلم با فردین کشتی بگیر و حسابی کتکش بزن تا دل ما هم خنک شود.»

حالا دلم می خواهد من هم یک نامه بنویسم  بفرستم خیابان پاستور با همچین متنی :«حسن جان، ما که می دانیم تو از آن طرفیها زوری، لطفا یک بار  هم که شده زمینشان بزن که این دل ما هم خنک شود.»

No comments:

Post a Comment